دربارۀ کتاب
داستانِ شبهایِ روشن از شگفتانگیزترین داستانهایِ دلدادگیِ همه زمانهاست. اینجا گواهِ عشقی هستیم پاک و با دلباختگانگانی آشنا میشویم که کارِ دل برای آنها سراپا راستی و درستی است. تنها مِهر است و راستی و راستکاری. با دلهایی سروکار داریم زیبا، بیآلایش، ساده و یکرنگ، و گفتار و رفتاری برخاسته از دل. درست برخاسته از این ویژگیها، این داستان در روزگار ما به افسانه مینماید و خواننده گاه در میان داستان گمان میکند که این آدمها پایشان بر زمین نیست. مگر میشود آدمی پا از راستی کج نکند و دستِ دلبرِ خود را در دستِ دلستانش بگذارد و خود را تا پایانِ زندگی در کنجِ تیرهوتاری زندهبهگور کند؟ همه اینها در این داستانِ داستایِفسکی شدنی است. بیهوده نیست که او آنها را رؤیاپرور میخواند.
همین شگفتیهاست که دابرالیوباف در جُستارِ آدمهایِ توسریخور درباره آهها و گلایهها و رؤیاهای پوچ چنین نوشت: «اعتراف میکنم … همه این آقایانی که بزرگیِ روحشان را تا به آنجا میرسانند که از پیش با دلبرِ نامزدِ خود بوسوکنار کنند و پادوی او شوند، هیچ چنگی به دلِ من نمیزنند. آنها یا هیچ عاشق نشدهاند، یا تنها با سرشان عاشق شدهاند …» بااینهمه، امروز بسیاریها شبهایِ روشن را همچنان میخوانند و پاکی چنین جهانی را آرزو میکنند.
دربارۀ نویسنده
فئودور میخائیلوویچ داستایِفسکی، نویسنده بزرگ کلاسیک جهان، در یازده نوامبر 1821 در مسکو به جهان آمد. او که سری پرشور و دلی گرم داشت، به انجمن بلینسکی، روزنامهنگار برجسته، روی آورد و از پایان ژانویه 1847 به نشستهای “پنجشنبهها”ی پتراشِفسکی، اندیشمند و کنشگر اجتماعی نامدار، رفت و پسازآن به گروهی پیوست که در پی زیرورو کردن دمودستگاه شاهی بود، ولی کمی پس از درآمدن داستان شبهایِ روشن، در سپیدهدم 23 آوریل 1849 به همراه بسیاری از پیروانِ پتراشفسکی دستگیر شد. در 13 نوامبر 1849 دادگاه ارتش او را به تیرباران محکوم کرد، ولی این حکم در واپسین دمهای پیش از اجرا دگرگون شد. در اردوگاه کار اجباری به صرع دچار شد.
داستایِفسکی در آغازِ آفرینشِ ادبی خود، بیشتر از فروانی اندیشه در رنج بود تا از کمبود آن. نوشتههای این زمان او از دید ادبی گوناگون بودند. برادران کارامازُف، جنایت و مکافات، ابله، آزردگان و خوارشدگان و دیگر داستانهای او تأثیر بسیاری بر ادبیات جهان نهادند. نویسندگان برجستهای چون توماسمان، هرمان هسه، آندره ژید، ویلیام فالکنر، ارنست همینگوی، آلبر کامو، ژان پل سارتر و هاینریش بُل از نوشتههای او تأثیر پذیرفتهاند. داستایِفسکی در 9 فوریه 1881 در سنپترزبورگ چشم بر جهان فروبست.
دربارۀ مترجم
میرمجید عُمرانی’ زاده سال ۱۳۳۵ (شهر ری) است. او در سال ۱۳۶۳ از آبوخاک پدری کنده شد. از سال ۱۳۶۸ در نروژ زندگی میکند و از سال ۱۳۹۲ به همکاری با پروژه «ایبسن به زبانهای دیگر» پرداخته است. از عُمرانی در چند سال گذشته برگردانهایی از ایبسن و سایرین به بازار آمده است.
۱۲ عنوان نمایش مدرن ایبسن (پایههای جامعه؛ عروسکخانه؛ پرهیبها؛ دشمنِ مردم؛ مرغابی وحشی؛ رُسْمِرسهُلْم؛ بانوی دریایی؛ هِددا گابلِر؛ استادِ بنّا سولْنِس؛ اَیُلْف کوچولو؛ یُن گابریِل بُرکْمان؛ زمانی که ما مردگان بیدار میشویم)؛ واکاوی نمایشنامههای مدرن ایبسن؛ نمایشنامههای بیرون پشتِ در؛ دل من در کوهستان است و همین کتاب از میرمجید عُمرانی منتشر شده است. داستانهای کوتاه و بلندِ پرشماری توسط میرمجید عُمرانی برگردانده یا نوشته شده که بهتدریج در اختیار خوانندگان قرار میگیرد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.