مَگی: دخترِ خیابانی بهعنوانِ یکی از آثار داستانیِ محوری در اواخر سدۀ نوزدهم، جایگاهی به دست آورده است. داستانی که ادبیاتِ لطیف و پالوده را بهعنوانِ سبکِ غالبِ ادبی در ادبیات آمریکا مردود شمرد و با به تصویر کشیدنِ هر آنچه «آشنا و مبتذل» بود، در نگرش و زاویۀ دید در ادبیات آمریکا تحول ایجاد کرد، و زمینهسازِ بسیاری از فنونِ فرمی و محتوایی ناتورالیسم و مدرنیسم گردید.
در مَگی شاهدِ دنیایی هستیم که در آن آدمها اسیر و گرفتارِ محیطی هستند که زندگیشان را، بیاعتنا به ارادۀ خیرِ خدا، شکل میدهد. محیطی که مَگی، قهرمان زنِ داستان را به ورطۀ تباهی میکشاند و سپس در تقلیدی ریشخندآمیز از تراژدیهایِ عهد باستان به سوگِ او مینشیند. در دنیایِ مَگی جهنم، همانگونه که ژان پل سارتر نوشت، «دیگر انسانها» است.
دربارۀ نویسنده
استیوِن کرِین به سالِ 1871 در نیوآرک، نیوجرسی، دیده به جهان گشود. وی که در یک خانوادۀ خشکمذهبِ مِتُدیست تربیت یافته بود، آشکارا عصیان میکرد و بهسویِ گناهانی کشیده میشد که والدینش همواره او را از آنها بر حذر میداشتند. او دو بار به تحصیل در کالج پرداخت، که هر دو بار بهعلتِ مردودی از تحصیل بازماند. زمانی که در دانشگاه سیراکیوس مشغول به تحصیل بود، همزمان برایِ روزنامههایی چون نیویورک تریبون مقاله مینگاشت. در سالِ 1892، کرِین به محلهای پر از فقر و فلاکت در جنوبِ شرقیِ نیویورک نقلمکان نمود ـــ محلۀ باوِری که در نخستین داستانش مَگی: دخترِ خیابانی (1893) بهوضوح به تصویر کشیده میشود. کرِین که پس از ناکامیِ اولیۀ مَگی’ مفلس و اندوهناک برجا مانده بود، بر آن شد که عطایِ نویسندگی را به لقایش ببخشد و حرفۀ مناسبی برایِ خود دستوپا کند، که در همین موقع خبردار شد ویلیام دین هاوِلز مَگی را خوانده و آن را تحسین کرده، تا جایی که به مقایسۀ کرِین با تولستوی پرداخته بود. این خبر کرِین را مجاب کرد که از تغییرِ پیشه صرفنظر کند و با جدیتِ بیشتری نویسندگی را دنبال کند که به خلقِ نشانِ سرخِ دلیری (1895) در سنِ بیستوچهارسالگی منجر گردید؛ اثری که شهرتی ماندگار برایِ کرِین به ارمغان آورد.
از دهۀ 1950 به بعد مطالعاتِ بیشماری دربارۀ کرِین و آثارِ او به چاپ رسیده است و او همواره در کتابهایی با موضوعِ ادبیات و فرهنگِ آمریکا جایگاهِ ثابت و تغییرناپذیری را به خود اختصاص داده است. بهرغمِ تفاوتهایِ آشکار و بیشمار، کرِین با هنری جیمز این وجه مشترک را دارد که هر دو بهظاهر این توانمندی را داشتهاند که توجه منتقدانی را به خود جلب کنند که بهدنبالِ درخشندگیِ سبکی بودهاند و یا منتقدانی که، بهویژه در سالهایِ اخیر، بهدنبالِ نمونههایی از آثاری با اهمیتِ فرهنگیِ «غنی» بودهاند.
دربارۀ مترجم
سارا وظیفهشناس متولد 1363، فارغالتحصیل زبان و ادبیات انگلیسی است. او مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه شهید بهشتی تهران و کارشناسی ارشد را از دانشگاه سمنان گرفت و از سال ۱۳۹۵ درزمینۀ ترجمۀ آثار ادبی فعالیت دارد.
مجموعه داستان آخرین همسرِ من و داستانهای دیگر از دیوید لاج و پنج نمایشنامه از ویلیام باتلِر یِیْتْس ـ کنتس کاتْلین، سرزمین هوسِ دل، ملکۀ بازیگر، ساعت شنی و کلمات روی شیشۀ پنجره ـ ازجمله آثار ترجمهشدۀ اوست.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.