دربارۀ کتاب
برای لحظهای به یاد آن شب در اتاق نشیمن افتاد و دستهای گرم کیوان،با حرفهایی که بوی دوست داشتن میداد. با یادآوری روزها و شبهایی که در این کلبه با مراقبتها و محبتهای کیوان سپری کرده بود، احساسی که مدتی پیش نسبت به کیوان داشت،بار دیگر در وجودش شعلهور شد، اما اینبار نتوانست آن احساس را به راحتی سرکوب کند. شاید ضعف او در برابر این احساس از معجزات مکانی بود که در آن ایستاده بود؛ آن کلبه بوی عشق میداد. بوی عشقی در قلب بهشت…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.