کار ایبسن نویسنده، نمایشگر یک ژرفاندیشی دور و دراز شاعرانه است در بارهی نیاز آدمها به این که به گونهی دیگری زندگی کنند جز آن گونهای که زندگی میکنند. پس همیشه یک جریان زیرین ژرف از نومیدی در کارهای اوست. بنهدتتو کروچه این تصویرگری از آدمهایی را که در چشم به راهی همیشگی زندگی میکنند و در جست و جوی «چیز دیگری» فرسوده میشوند، «نمایشنامهی تهی از امید» میخواند. درست این دوری دستیافتنیها از خواستها است که خاستگاه جنبهی سوگناک (و بسا گاهها خندهدارِ) زندگی این آدمهاست. ایبسن چنین میاندیشید که ریشهی بنیادی هنرش، این ناهمسازی میان خواستها و شدنیها است. او در سال ۱۸۷۵ با نگاهی به بیست و پنج سال نگارش خود آشکارا گفت که بیشتر آنچه که میخواست بنویسد با «ناهمسازی میان آرزوها و امکانها، میان خواستن و توانستن» سر و کار داشت. او در این ناهمسازی «همزمان تراژدی و کمدی فرد و جامعه» را میدید. یک دهه دیرتر او آمیزهی سوگناک ـ خندهآور کشیش روسمر و آموزگارش اولریک برندل را آفرید. این دو تن که بازتاب یکدیگرند سر از پرتگاهی درمیآوردند که از آنجا همهی آنچه میبینند پوچی و ناچیزی دربست زندگی است.
یُن گابرییِل بُرکْمان
105,000 تومان
برای یُن گابرییِل بُرکْمان نوسنِ بخت، آراسته به سازوبرگ، آماده است. تنها باید پا به رکاب برساند و بتازد. ولی زمین به ناگاه در میان کار تکانی میخورد، توسنِ تیزرو میرمد و او، هنوز بر زمین فرونیامده، به زیر میافتد. برخاستن’ دیگر آرزو میشود. جاه بهدست نمیآید، عشق که در پای جاه فدا شده’ آرامش از او میگیرد و امید و آرزوی پوچ’ به خیزشِ دگرباره، تنها رنجِ زندگی خزندهوار را برای این زمین خوردهٔ بلندپرواز درازتر میکند. از زندگی تنها آرزوهایِ سوختهاش میماند و پاسخگویی به همسر، فرزند، دوست، دلبندِ پیشین و به همه، به زمین و زمان. اینک زندگی از آسمان بیبهره میشود و تنها آن میماند که چون گرگی به کنج دیگرش رفت و بازگشت. یُن گابرییِل، چهرهٔ اصلی نمایش، اکنون خود را به ناپلئونی همانند میکند که در نخستین نبردِ خود’ با گلولهای ناکار شده است.
ایبسن در یُن گابرییِل بُرکْمان آدمی را به نمایش میکشد که خود را برگزیده و تافتهٔ جدابافته میداند و از همهچیز حتی دلبند خویش درراه دستیابی به قدرت میگذرد، بدون آنکه دستش به قدرتی برسد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.