willows in the wind

125,000 تومان

از جایش بلند شد. دلش نمی‌خواست بقیۀ صحبت‌های آن‌ها را بشنود. از حرف‌های جلال شوکه شده بود، با اینکه احساس دل‌شکستگی می‌کرد ولی به او حق می‌داد که با هرکسی که دوست دارد، معاشرت کند و یا عاشقش شود. جلال هرگز به او قولی نداده بود. حالِ نزارِ خودش را درک نمی‌کرد و دهانش خشک و زبانش سنگین شده بود. به کافه تریا رفت. ثریا را دید که پشت میزی تنها نشسته و چای می‌خورد. ثریا هم‌کلاسی دوران دبیرستانش، قدی کوتاه و چشمانی آبی داشت. پدرش کارمند دولت بود و خانواده‌اش بسیار سنتی بودند، به‌ همین ‎دلیل ثریا از روابط دوستی نزدیک با پسرهای دانشکده دوری می‌کرد. وقتی پرنیا را دید’ اشاره کرد که به او ملحق شود. پرنیا که می‌خواست تنها باشد، به ‌اجبار سر میز او رفت. ثریا رنگ‌پریده و چشمان غم‌زدۀ پرنیا را دید و علتش را پرسید؟

 

پشتیبانی